من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق ، چهار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست ، می بده تا دهمت آگهی از سر قضا ، که بروی که شدم عاشق و از بوی که مست . (حافظ) هرچی تنهاتر بشی دنیا تو رو کمتر می خواد ، اما اونوقت می فهمی خدا تو رو بیشتر می خواد . اشک من بارون غربت ، تو دلم غبار حسرت ، من برات سوغاتی دارم ، یه سبد گل محبت !جملات زیبا بگذارید بگریم به پریشانی خویش ، که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش ، غم بی هم نفسی کشت مرا در این شهر ، با که گویم غم سوزنده پنهانی خویش . یکبار به من قرعه عاشق شدن افتاد ، یک بار دگر ، بار دگر ، بار دگر … نه !
نظرات شما عزیزان: